جدول جو
جدول جو

معنی پنج گاه - جستجوی لغت در جدول جو

پنج گاه
(پَ)
اوقات نماز پنجگانه، نام پرده ای از موسیقی. (غیاث اللغات).
- گوشۀ پنج گاه، گوشه ای در موسیقی.
، خانه پنجم نرد که برای برگرفتن یک مهره از آن پنج خال کعبتین باید. رجوع به شش گاه و یک گاه شود، کنایه از حواس خمسه باشد. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
پنج گاه
اوقات نماز پنجگانه، خانه پنجم نرد، حواس خمسه، آوازیست ایرانی و آن در پایان راست پنجگاه خوانده میشود. (پنجگاه) و (سپهر) حالت در آمد (نوا) را دارد و مثل این است که به نوای پنجم فوقانی رفته باشیم. سپس عشاق شنیده میشود و راست پنجگاه تبدیل به نوا میگردد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پناهگاه
تصویر پناهگاه
جایی که به آن پناه ببرند، جای امن که از ترس دشمن در آنجا پناهنده شوند، پناه جای
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پنج گانه
تصویر پنج گانه
پنج تایی، نمازهای واجب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پنج گان
تصویر پنج گان
پنج پنج، پنج تا پنج تا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پنجگاه
تصویر پنجگاه
گوشه ای در دستگاه راست پنجگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بنه گاه
تصویر بنه گاه
جای بنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرت گاه
تصویر پرت گاه
جای پرت شدن، جای بلند که پایین آن گودال یا دره باشد و انسان در صورت لغزش از آنجا پرت شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گنج گاو
تصویر گنج گاو
در موسیقی کهن ایرانی از الحان سی گانۀ باربد موسیقی دان دوره ساسانیان برای مثال چو گنج گاو را کردی نواسنج / برافشاندی زمین هم گاو و هم گنج (نظامی۱۴ - ۱۷۹)
فرهنگ فارسی عمید
(پَ م رَ)
موضعی در شمال کارده در نواحی شمالی مشهد مقدس
لغت نامه دهخدا
(پَ)
آنجا که برای حفظ جان و سلامت پناه برند. اندخسواره. جای استوار. ملجاء. معاذ. ملاذ. مفازه. منجات. مناص. حصن. (مجمل اللغه). مأوی. موئل. معقل. کنف. (دهار). مفزع. مثمل. وزر. لوذ. حرز. (محمود ربنجنی). حصار. و نیز رجوع به پناه جای شود
لغت نامه دهخدا
(پَ)
پنج ده. از اعمال مروالرود: امیری بود بحدود مروالرود و پنج دیه و طالقان. (جهانگشای جوینی). رجوع به پنج ده شود
لغت نامه دهخدا
(پَ)
از تقسیمات حکومتی ولایت لارستان فارس. طول آن 48هزار و عرض 12هزار گز است درجنوب غربی لار. مرکز اشکنان و عده قرای آن 9 است
لغت نامه دهخدا
(پَ خَ / خِ)
قسمی شمعدان فلزین یا بلورین. نوعی جار و چل چراغ با کاسۀ بلورین که پنج شمع خورد
لغت نامه دهخدا
(پَ شَ / شِ)
شنگار. شنجار. خس ّالحمار
لغت نامه دهخدا
(پَ نَ / نِ)
پنج تائی. مخمّس، نمازهای پنج وقت
لغت نامه دهخدا
(سِ پَ)
چراگاه:
می گشت بهر سپنج گاهی
مونس نه بجز دریغ و آهی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از پناهگاه
تصویر پناهگاه
آنجا که برای حفظ جان وسلانت پناه برند، جای استوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنج باشه
تصویر پنج باشه
شنجار شنگار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنج گوش
تصویر پنج گوش
آنچه که پنج زاویه دارد مخمس پنج گوشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بند گاه
تصویر بند گاه
محل اتصال دواستخوان در بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنجگانه
تصویر پنجگانه
پنج تایی مخمس، نمازهای پنج وقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنج ماهه
تصویر پنج ماهه
آنکه پنج ماه از عمر او گذشته است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنج گوهر
تصویر پنج گوهر
پنج حس ظاهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنج گوشه
تصویر پنج گوشه
پنج گوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنج گنج
تصویر پنج گنج
حواس خمسه، صلوات خمس پنج نماز، پنج خزانه خسرو پرویز، خمسه نظامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنج شاخ
تصویر پنج شاخ
پنج انگشت، پنج شاخه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنج گزی
تصویر پنج گزی
قسمی پارچه که آنرا بعربی خمیس میگفته اند
فرهنگ لغت هوشیار
قسمی شمعدان بلورین یا فلزین نوعی جار و چلچراغ با کاسه بلورین که پنج شمع خورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنج پایه
تصویر پنج پایه
خرچنگ، برج چهار از دوازده برج فلکی برج سرطان
فرهنگ لغت هوشیار
نام گنجی است از گنج های جمشید که گنج گاوان و گنج گاومیش هم گفته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پناه گاه
تصویر پناه گاه
جایی که برای حفظ جان و سلامتی به آن پناه برند، جای استوار، پناه جای
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پنج شاخ
تصویر پنج شاخ
پنج انگشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پنجگانه
تصویر پنجگانه
((پَ نِ یا نَ))
پنج تایی، مخمس، نمازهای پنج وقت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پنجگاه
تصویر پنجگاه
((پَ))
گوشه ای از موسیقی ایرانی در دستگاه راست پنجگاه
فرهنگ فارسی معین